شنبه، تیر ۲۵

تقدیم به همه منتظران (شعری از دیوان مموش الموحدین در باب ظهور)





نشستی بیاید ز چاهش برون؟
بتازد بر اسبش امام زمون؟

بِریدی بســــیجی که او مرده اسـت
 ز خاکش خر و گاو علف خورده است

چو نیک بنگری به آئین هستی
بدانی خری که گفتم تو هستی

نشستی که حکم جهــــادت دهند؟
به کشتار و غارت جوازت دهند؟

بریدی که سبزان چلاقت کنند
تریلی به کون ولایــــــت کنند

نشستی که هستی شود کربــــــلا؟
تو ترک موتور، حسینت برِ ذوالجنا؟

همه  مردمان را کشد او به خاک؟
بریزید همه خون ســـــبزان پاک؟

که گر زیر سبزان  توگشتی هلاک
بگیری همه حوریـــان را به فاک؟

بِریدی که ای دوست این قصه است
درِ فردوس به روی خران بسته است

که چون دست هستی بکردت سَقَط
قیامت به دادن بیفتی تو هم چون ننت