همرزمانم
هم رزمانم انسان بودند و آزاده
مردان و زنانی با غیرت و ساده
در طغیان وطن خود را جلا داده
همرزمانم...
کفن هاشان پرچم سه رنگ ایران
در ذهنشان نه چیزی جز عهد و پیمان
پیمانی که آنها را میبرد به میدان
همرزمان...
آنها لبریز از عشق وطن بودتد
دور از وسوسه های روح و تن بودند
سرسبزی صداقت سخن بودند
همرزمانم...
همرزمان قهرمانان شرف بودند
تمام عمر دنبال یک هدف بودند
تا درهای آزادگی را گشودند
همرزمانم...
همرزمان چون قطرات باران بودند
پاک و صادق و همرزم یاران بودند
شیر و خورشید پرچم ایران بودند
همرزمانم
آنها در میدان شهادت غلتیدند
پستی های جهان را در نوردیدن
تا به شرافت انسانی رسیدند
همرزمانم...
برای ماندن ما رفتند و مردند
میان بازوانمان جان سپردند
تا ذرات وطن را به ما سپردند
همرزمانم...
کودکانی که فردا دنیا میایند
داستان همرزمانم را میدانند
روی خورشید نامشان را میخوانند
همرزمانم...
کجا هستند آن زنان و مردان
که هستی ما هست از قیام آنان قلبشان میتپد در پرچم ایران
همرزمانم...
زملنی باز میاییم گرد هم
سخن میگوییم از همرزمان با هم
مینویسیم در تاریخ روی غم
همرزمانم...
هزاران بهار و تابستان میآید
هزاران بار باران میبارد
مردم دوباره عشق را دوست میدارند
با همت همرزمان